فرهنگ امروز/مهدی جمشیدی: در دههی اخیر در عرصهی سینما فضای «پیچیده» و «تودرتو» شکل گرفته است. پیچیدگی این فضای هنری و معرفتی به دلیل آن است که بازیگران متعدد و متنوعی در این پهنه حضور دارند، به گونهای که فیالمثل نمیتوان از یک جبههبندی دوقطبی نام برد و تمام جریانهای فعال را در درون آن قرار داد. ما اکنون با یک فضای «چندقطبی» و «چندلایه» مواجهیم؛ حتی در میان نیروهای دینی و انقلابی صداهای گوناگون شنیده میشود. نگارندهی این سطور مزایای تکثر و تعدد کنشگران و عاملان را انکار نمیکند، اما سخت بر این باور است که در نهایت باید یک گفتمان رسمی غالب و مسلطِ متناسب با سینمای آرمانها و غایات انقلاب اسلامی وجود داشته باشد. خط هنری انقلاب اسلامی نه در عالم نظر روشن است و نه در عالم عمل غلبه دارد. آنچه که علتالعلل پدید آمدن این وضعیت است فقر نظریهی دینی در زمینهی فلسفهی هنر بهصورت عام و فلسفهی سینما بهصورت خاص است. جامعهی هنری ما در طول سه دههی گذشته تا حد زیادی با تکیه بر کلیگویی و سخنان خطابی و ژورنالیستی حرکت کرده و به این سبب تا به امروز اتفاق جدی و بنیادینی در این ساحت رخ نداده است. متأسفانه ما آنچنان غفلت ورزیدهایم که حتی همت نکردهایم تلاشهای نظری و معرفتی بزرگانی چون شهید مرتضی آوینی و مرحوم محمد مددپور در زمینهی هنر را بازخوانی و نقادی کنیم و از آنها توشههای معرفتی برگیریم. بدون شک تا زمانی که این ضعفها و کاستیهای نظری را علاج نکنیم، نباید انتظار داشته باشیم که در سینما تحول ارزشی عمیقی واقع شود.
اما در مقام تعلیل، نگارنده معتقد نیست که باید نوک پیکان اتهام را تنها بهسوی اصحاب سینما چرخاند، بلکه در درجهی نخست، نهادهای معرفتی و تئوریک جامعهی ما مقصر و متهم هستند؛ یعنی «حوزه» و «دانشگاه» در طول سه دههی گذشته، فکر و معرفت متناسب با هنر و سینما تولید نکردهاند تا آن فکر و معرفت زیرساخت تئوریک لازم برای تولید آثار هنری و سینمایی فاخر و دینی را فراهم سازد. از سوی دیگر، نهادهای رسمی دولتی نیز متهم هستند؛ زیرا در مقام تدبیر (اعم از سیاستگذاری و نظارت و حمایت) بههیچرو و در هیچ مقطعی رویهی قابل دفاعی را در پیش نگرفتهاند. اگر بهصراحت سخن بگوییم باید وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و حوزهی هنری سازمان تبلیغات اسلامی را بهعنوان وسیعترین دستگاههای فرهنگی کشور بیکفایتترین و ناکارآمدترین نهادهای رسمی دانست. به سبب همین عقبافتادگیها و نابسامانیهای فرهنگی است که رهبر معظم انقلاب در سال جاری دو بار در سخنرانیهای عمومی خویش تصریح کردند که در قلمرو فرهنگ پیشرفت چندانی نداشتیم.
بههرحال، اکنون مشخص نیست که «سینمای ایدئال انقلاب اسلامی» چه خصایص و اوصاف نظری دارد و این خصایص و اوصاف را چگونه میتوان تئوریزه و مستدل ساخت. در دهههای گذشته با دوگانههای مفهومی گوناگونی روبهرو بودیم که هریک بخشی از ذهنیت نخبگانی و اجتماعی را به تصرف خویش درآورد: «سینمای مردمی/ سینمای روشنفکری»، «سینمای اخلاقی/ سینمای مبتذل»، «سینمای ملی/ سینمای ضدملی»، «سینمای انقلابی/ سینمای ضدانقلابی یا غیرانقلابی»، «سینمای دینی/ سینمای سکولار»، «سینمای هنری/ سینمای تجاری» و ... ما نیروهای دینی و انقلابی هنوز نتوانستهایم آرمانها و مطالبات خویش را در ذیل یک تعبیر فاخر و دینی گردآوری و بیان کنیم. همهی این واقعیتها میباید محرک و برانگیزانندهی ما برای صورتبندی تلاش تئوریکِ متراکم در زمینهی نظریهپردازی و تولید فکر باشد؛ اما از سوی دیگر، از متن همین واقعیتهای ناخوشایند و نامطلوب گاهی آثار هنری و سینمایی درخور توجهی سر برمیآورند که میتوان آنها را مصداق عینی هنر دینی و انقلابی قلمداد کرد. در اندیشهی نگارنده، فیلم «گهوارهای برای مادر» از این سنخ است.
روایت نزاع و ستیز درونی میان «عقل» و «نفس»
فیلم «گهوارهای برای مادر» اصالتاً یک فیلم «اخلاقی» (یا معناگرا) است که البته از سطح شخصی و فردی خارج شده و دلالت «اجتماعی» غیرقابل آشکاری دارد. علاوه بر این، فیلم از جهت اخلاقی از حکمت نظری و عملی اسلام برخاسته است نه از مکاتب سکولار و غربی. پارهای از فیلمها در دورههای اخیر مضامین اخلاقی یا شبهاخلاقی را مطرح کردهاند که هویت اسلامی ندارند، اما فیلم «گهوارهای برای مادر» چنین نیست.
نقطهی مرکزی کشمکش طراحیشده در فیلم، در ضمیر و باطن شخصیت اصلی فیلم (دختر طلبه) قرار دارد؛ یک دختر طلبه که به سبب قرار گرفتن در معرض انتخاب یکی از دو گزینه، دچار «نزاع و ستیز درونی» شده است. در طول فیلم، نزاع و ستیز یادشده جاری است که در یک طرف آن «عقل» قرار دارد و در طرف دیگر آن «نفس». فیلم حقیقتاً مضمون عالی و عمیقی را مطرح کرده است؛ وجدان اخلاقی و دینی دختر طلبه بر وی حکم میراند که به جای «تحصیل علوم دینی»، «تدریس علوم دینی در خارج از کشور» و «ازدواج»، به «پرستاری از مادر پیر خود» بپردازد و او را روانهی خانهی سالمندان نکند. اگرچه تحصیل یا تدریس علوم دینی اموری قدسی و معنوی هستند، اما تعلق و دلبستگی به آن منجر به مقاومت در برابر تکالیف انسانی و دینی میشود و در این حال خود نوعی «حجاب» و مصداق «حب دنیا» خواهد بود.
زایش و تکثیر خزندهی «مادیگری اخلاقی» در جامعهی ما
متأسفانه جامعهی دینی ما در طول دو دههی اخیر به شدت گرفتار امراض و گزندهای «ضداخلاقی» شده و از همین ناحیه نیز متحمل لطمات و صدماتی شده است. مسئله این است که جامعهی ما به یک جامعهی «مادی» و «منفعتاندیش» مبدل شده است؛ جامعهای که در آن هر فرد، تنها به دنبال «حوائج دنیایی» خویش است و در مسیر برآورده کردن این حوائج پروای چندانی از زیر پا نهادن مصالح «معنوی» و «عالی» ندارد؛ در واقع، «وجدان اخلاقی» یا «وجدان فطری» در جامعهی ما تخریب شده است.
آدمی میتواند بر مبنای دو نوع عقلانیت زندگی کند، یکی «عقلانیت مادهاندیشانه» (یا ابزاری و یا جزوی) و دیگری، «عقلانیت الهی» (یا عالی و یا قدسی). در جوامعی که «دنیا» نسبت به «آخرت» اصالت دارد و انسان به دنبال استکمال روحی و معنوی خود نیست، گونهی نخست عقلانیت حاکم است و انسان در چارچوب آن تصمیم میگیرد و انتخاب میکند. بهصورت خاص، جامعهی غربی از برجستهترین مصادیق امروزی چنین جامعه است، جامعهای که به دنیا و موهبتهای مادی آن بسنده کرده و تمام نیکبختی و سعادت خود را در آن جستوجو کرده است.
فیلم «گهوارهای برای مادر»، نوعی اعتراض به شیوع و حاکمیت چنین وضعیتی بر جامعهی کنونی است؛ وقتی دختر طلبه پرستاری مادر خود را به تحصیل یا تدریس علوم دینی ترجیح میدهد، یعنی از منافع شخصی و دنیوی خود درمیگذرد و کسب مدارج و مراتب اجتماعی را هدف اصیل نمیانگارد. او با اینکه میتوانست مادر پیر خود را به خانهی سالمندان بسپارد و به این واسطه با فراغ بال، پیشرفت فردیاش را دنبال کند، بدون هیچگونه اجبار و الزام بیرونی و تنها با تکیه بر حکم وجدان اخلاقی و دینیاش خدمت به مادر ناتوان و نگهداری از او را انتخاب میکند. از منظر جامعهشناختی بدون شک نمیتوان انکار کرد که چنین انتخابهای «غیرمادی» و «اخلاقی» تا حد زیادی رنگ باخته و «منفعتاندیشی» و «سودمحوری» جایگزین آنها شده است. از آنجا که «مادیگری اخلاقی» با «مادیگری فلسفی» تلازم عملی ندارد چهبسا ممکن است یک جامعهی دینی نیز گرفتار مادیگری اخلاقی شود و درعینحال دعاوی دینی متعدد و غلیظ را مطرح سازد. همچنانکه بیان شد چنین وضعیتی در جامعهی کنونی ما وجود دارد؛ جامعهی ما از یک سو جامعهی دینی نام گرفته که به پارهای از آداب و رسوم ظاهری دین (از قبیل عزاداری و زیارت و ...) پایبند است و از سوی دیگر، مسابقهی «رفاهطلبی» و «اشرافیگری» و «دنیاخواهی» میان اغلب افراد جامعه شکل گرفته و «دیکتاتوری پول» بر مناسبات اجتماعی مسلط شده است.
انتقاد به دوگانگی ارزشی در درون طبقهی روحانیت
اینکه شخصیت اول فیلم یک «طلبه» است و وی در موقعیت «حوزه» قرار داده شده، حامل پیام خاصی است. فیلم «گهوارهای برای مادر» نشان میدهد که پارهای از حوزویان روحاً درگیر معارف دین نشده و دینداری «قشری» و «مناسکی» را برگزیدهاند، ازاینرو، انتخابهای آنها برخاسته از «عقلانیت منفعتاندیش» است و نه «وجدان اخلاقی» آنها. در حقیقت، پارهای از حوزویان به معارف قدسی و الهیای که میآموزند چندان وفاداری رفتاری ندارند و ازاینرو، به نوعی «دوگانگی» و «تضاد» شخصیتی مبتلا هستند. البته مؤلف نه این آسیب را برجسته و مؤکد میسازد و نه آن را به همهی حوزویان تعمیم میدهد، بلکه تنها بهصورت رقیق و ملایمی در حاشیهی فیلم میگنجاند تا ثابت کند موأنست با علوم دینی نیز ضرورتاً منجر به تغییر بینش و رفتار نمیشود. متأسفانه امروز به وضوح مشاهده میکنیم که برخی از روحانیونی که میباید تودههای مردم را بهسوی «معنویت» هدایت کنند، خود اسیر «مادیت» شده و به مناصب سیاسی و یا مواهب اقتصادی دلبستهاند. چنین وضعیت و رویهای، توصیههای اخلاقی دستهای از روحانیون را که روحاً و عمیقاً درگیر معارف دین شده و به آن التزام دارند، بیاثر و خنثی ساخته و منزلت اجتماعی و قدسیشان را به شدت فروکاسته است.
اکتشاف معیار و ملاک «فعل اخلاقی»
دربارهی اینکه معیار و ملاک «فعل اخلاقی» چیست، نظریاتی در میان متفکران مسلمان متقدم و متأخر مطرح شده است، اما آنچه روشن است، فعل اخلاقی به دلیل اینکه از «وجدان اخلاقی» -و نه حس منفعتجویی شخصی- انسان برمیخیزد، با «منطق سودطلبی» سازگار نیست و در چارچوب آن معنادار و موجه تفسیر نمیشود. بر اساس این تعریف تقابلی، چنانچه انسان به رفتاری رو آورد که «منافع فردی» او را برآورده نسازد و یا حتی آنها را به مخاطره افکند، «فعل اخلاقی» انجام داده است؛ بنابراین، فعل اخلاقی از قلمرو «منفعتهای فردی» بیرون و ناظر به «دیگری» یا «دیگران» است. به یاد دارم که مرحوم آیتالله محمدتقی جعفری (رحمت الله علیه) در مباحث فلسفهی اخلاق خود با بیان مثالی ساده حقیقت «فعل اخلاقی» را بازگو میکردند: فرض کنید فردی به یک کفاش 2 تومان پول میدهد تا بر کفش پارهشدهاش 10 کوک بزند، کفاش پس از انعقاد این معامله و پس از آنکه در عدم حضور این شخص 10 کوک را به اتمام رساند، درمییابد کفش برای استحکام نیازمند 2 کوک بیشتر نیز است، اما از آنسو عدم توافق با صاحب کفش در این زمینه ممکن است سبب شود که او تقیدی به پرداخت هزینهی 2 کوک اضافی نداشته باشد. حال چنانچه کفاش فارغ از «محاسبهی مادی» و تنها با تکیه بر «وجدان اخلاقی» خود چنین کند، یک «فعل اخلاقی» انجام داده است.
در فیلم «گهوارهای برای مادر»، دختر طلبه بر مبنای «قانون» و یا «عرف» مجبور نیست دست از تحصیل و تدریس بشوید و به نگهداری از مادر پیر و ناتوان خود بپردازد؛ چراکه میتواند او را به خانهی سالمندان بسپارد و یا حداقل فردی را به کار بگیرد تا در خانهی مادر پارهای از توقعات او را محقق کند و به نگهداری و مراقبت از مادر بپردازد، اما به هیچیک از این گزینههای بدیل –که مقتضا و حکم عقل جزوی است- رونمیآورد و خودش عهدهدار خدمت به مادر میشود. بدون شک این اقدام را باید مصداق تام «فعل اخلاقی» دانست.
کامیابی در مقام بیان سینماییِ یک آموزهی اخلاقی
به نظر نگارنده، فیلم «گهوارهای برای مادر» توانسته در متن قصهای باورپذیر، آموزه و مضمون اخلاقی موردنظر خود را به مخاطب منتقل گرداند و بر نگرش و تلقی او اثر عمیق بنهد. این فیلم انسان را در خود فرومیبرد و از قصه متأثّر میسازد و به این سبب، اسباب «تذکر» و «تنبه» میشود و البته همهی اینها با زبان و بیان سینمایی صورت گرفته است، چنانکه شخصیت اول فیلم بر منبر موعظه نمینشیند و پیام فیلم را در قالب الفاظ و عبارات یکجا و عیان (مستقیم) با مخاطب در میان نمیگذارد، بلکه این «کنشهای دختر طلبه» و «موقعیت بیرونی» ساختهوپرداخته شده است که واسطهی بازگویی این حقیقت و همسخنی با مخاطب فیلم میشود.
نظر شما